بعد از اینکه نگاهی به دور و برم انداختم رفتم یه وضویی بگیرم .دیگه فهمیده بودم کی برم که خلوت باشه .وقتی داشتم میرفتم از راه دور دایی عزیرم هم دیدم که بیدار بود به خودم گفتم بعد از وضو گرفتم برم پیشش یه سلام و عید مبارکی بهشون بگم .
و همین کارم کردم .روز دوم همش منتظر این بودم تا ظهر بشه و رهبری بیان صحبت کنن.
توی این مدت یاد حرفی از روحانی راهیان نور افتادم که میگفت :من با یک واسطه از رهبری شنیدم که به ما فرمودند که روی گام دوم انقلاب کار کنید و گفته بودن من روی نوشتن این بیانیه خیلی وقت گذاشتم .روی سخن این بیانیه جوانان هست بیشتر
برا همین به خودم گفتم تا ظهر که قراره رهبری صحبت کنن یک بار این بیانیه رو بخونم .
حاج حسین یکتا میگفت این بیانیه گام دوم انقلاب جوری طراحی شده که دیگه پرچم ظهور رو به بالاترین نقطه خودش برسونیم .
وقتی بیانیه رو خوندم قشنگ فهمیدم وظیفه من الان به عنوان یه فرد منتظر چیه؟
هفت گام این بیانیه یعتی هفت منزل گاه عشق هفت راه رسیدن به یار که روی هر کدام باید حسابی کار کرد .
بعد که حسابی روی این بیانیه فکر کردم موقع اذان ظهر شد .توی بلند گو اعلام شد توسط مجری اعتکاف که نماز جماعت به امامت اقای دژکام
نماینده ولی فقیه و امام جمعه شیراز برگذار و بعد نماز ایشان صحبت می کنن .
بعد نماز عصر رفتم جایی رو پیدا کردم که تکیه بدم و گوش بدم به حرف های اقای دژکام .ایشون روی گام دوم انقلاب صحبت کردن و به سه کار ما را دعوت کردن و در مورد هر کدام جدا صحبت کردن 1.صبر2.ذهد 3.تلاش و کوشش مجاهدانه
بعد از اتمام صحبت رفتیم یکم استراحت کردیم تا اماده بشیم برای صحبت رهبری
رفتم جلوی صحن مسجد نشستم تا بهتر گوش کنم .
خیلی تاسف خوردم چرا یه قلم با کاغذ نیاوردم تا نکات مهم رهبری رو ثبت کنم
رهبری صحبت های خودشون رو به چهار بخش تقسیم کردن
یک موضوع دربارهی سال جاری است یعنی همین سال ۱۳۹۸؛ یک موضوع به مناسبت و دربارهی مسائل غرب و مسائل ما با دولتهای غربی است؛ موضوع سوّم دربارهی اقتصاد و شعار امسال است که عبارت باشد از شعار رونق اقتصادی؛ و موضوع آخر و چهارم، سخنی است با جوانان عزیزمان دربارهی مسائل کشور، مسائل آینده، و مسائل انقلاب.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/42058/13980101_25076_16k.mp3
.عصر توی شبستان مسجد جلسه ای زیبایی برای سال تحویل تدارک دیده بودن قاری بین المللی دعوت کرده بودن .همسر شهید صحبت کرد .من خیلی حال رفتن نداشتم .بیرون شبستان داشتم گوش میدادم .
ولی بعد که بچه ها تعریف می کردن پشیمون شدم .بچه ها میگفتن که مراسم عقد هم بوده و خیلی باحال بوده و همچنین مراسمات دیگری.
وقت نماز مغرب و عشا رفتیم تجدید وضو دوباره رفتیم بیرون مسجد و کارت گرفتیم رفتیم حرم
زودی برگشتیم نماز رو خوندیم با تمام صفای خودش.
قرار شده بود بریم در جمع بچه های دیگر و دوستان که جای دیگری نشسته بودیم غذا بخوریم .با اونا حدودا یه بیست نفری میشدیم .اونجا نمی دونم چجوری ولی خیلی غذا گیرمون میومد .بعد غذا همه نشستن بچه ها و دو تا گروه شدن و یه پانتومیم بسیار باحال و سخت برگذار کردن .
ولی من بازی نکردم چون داداشم هنوز کلیه اش درد میکرد و احساس درد داشت رفتم پیشش تا احساس تنهایی نکنه .چون شنیده بودم بهترین درمان هر دردی عشق و محبته .
شب ،شب شهادت بانو زینب کبری بود .از حاج مهدی سلحشور و حاج رضا بذری دعوت شده بود برا جلسه امشب .
ما زودی رفتیم تا جایی پیدا کنیم برا تکیه دادن ولی متاسفانه پیدا نکردیم .داداش جوادم خیلی نیاز داشت جایی تکیه بده برا همین برگشتم رفتم همون صندلی مرده رو اوردم بهش دادم وقتی بر گشتم دیگر جایی برای خودم نبود که بشینم برا همین رفتم بیرون سر جای خودم نشستم و قرار شد سخترانی که تموم شد یرم داخل اگه جا شد .
وقتی جلسه شروع شد و سید شروع کرد به صحبت کردن چند تا از بچه های مسجدمون به عنوان مهمان اومدن پیشمون
گرم صحبت بودیم که اصلا حواسمون به جلسه نبود و هیچی از سخنرانی رو نشنیدیم .
بعد که حاج مهدی شروع کرد به مناجات اینگار فنر برخواستم و سریع رفتم داخل
نمی دونم چرا ولی انگار ادم های بهت زده اصلا حال جلسه رو نداشتم ولی اینقدر حاج مهدی زیبا مناجات می کرد که نمی تونستم برم
بعد مناجات حاج رضا بذری یه مناجات و روضه زیبایی خوند و بعدش شروع کرد به مداحی ،خدایی صدای زیبایی دارند ایشون و سبک های زیبایی برای مداحی میسازن
🔰روضه و مناجات | مهدی سلحشور
🔘http://bit.ly/2HNL1H5
🔰روضه و مناجات | رضا بذری
🔘 http://bit.ly/2CxK963
روز سوم روز اعمال ام داوود بود ساعت ده که بیدار شدیم رفتیم که اعمال ام داوود رو انجام بدیم .روز جمعه بود قرار بود بعد نماز جمعه ما هم نماز جماعت برگذار کنیم .نماز خوندیم و اعمال ام داوود رو مردم انجام دادن ولی من سررسیدم رو برداشتم رفتم توی یه حجره ایی نشستم و برا خودم سالم رو برنامه ریزی کردم و بیشتر هدفم این بود که بتونم گام های رهبری رو امسال انجام بدم .
بعد از اعمال ام داوود جلسه ی وداع برگذار شد ولی من بازم نشستم فکر کردن و نوشتن برنامه امسالم توی خونه خدا .
نزدیک های نماز مغرب وعشا بود خیلی حالم گرفته بود.خیلی زود گذشت .میرفتم گوشه ایی مینشستم و گریه می کردم .وقتی اذان رو گفتم اخرین نماز اعتکاف رو هم خونیدم
اخرین دعای ماه رجب رو هم خوندیم .اعتکاف هم تموم شد .من دوست نداشتم دل بکنم .حالم گرفته بود .بعد نماز یه چند دقیقه ایی پای سجاده نشستم به راز و نیاز
وقتی داشتم بر میگشتم حال بچه ها رو نگاه می کردم
لحضات خداحافظی :
وداع با اعتکاف